1. "مرحوم" قبل از "آقای هاشمی"،

هنوز واسم یه تناقض بزرگه...

2. جمعه یکی از کسایی که خیلی عزیز بود، پدربزرگ رشتیم رو از دست دادم، متاسفم که شرایط اجازه نمیده برم پیشش...

3. دیشب یه خواب دیدم درباره مرگ، خلاصش اینکه : سر یه دوراهی بودم و میتونستم مرگ رو انتخاب کنم، ولی یاد اون چیزایی که توی دنیا بهشون عادت کردم افتادم و لحظه آخر دنیا رو انتخاب کردم... میترسم از اون سرازیری که ... .

4. همه چیم شده حسی، یه روز حال دارم نماز و عبادت ، تهش. یه روز عصبانی، از همه گلایه مندم حتی خدا. یه روز حس پبروزی دارم، مغرور میشم، یه روز شکست خورده و نا امید. گاهی میشینم و به کارایی که باید انجام بدم در مسیر موفقیت فک میکنم و چند لحظه بعد تا اتفاقی میفته حوصله تلاش ندارم... . کمی ثبات نیازه، حرکت با بادها، جز محو و گم شدن ثمره ی دیگه ای نداره.

شبی با بید می رقصم، شبی با باد میجنگم