حس غریب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

۴ سال

تحلیلم از تایم لاین این سال ها :

از خواب

برگشتم

به تنهایی

 

برگشتی که ۴ سال طول کشید.

قطعا برای زیست با فراغ بال ذهنی، خواب بهتره.

 

پ.ن :

سکوت، لازمه یه حس غریبه.

خاصیت حس غریب، غریب بودنشه و بیانش از غربت و در عین حال، لذتش، می کاهه.

۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد ب.س

تقدیر...

خوابم می آمد، محض عمیق نشدن خواب، ساعت را کوک کردم!

 بیدار شدم. 

خواستم از دوست بنویسم، از یار،از در و دیوار. 

بی خبر رفته بود، یارش را دیدم، خانه ام خراب شد.

و در این بلبشو نفسی گفت: کاش می خوابیدم. 

اما! در گلستان راه می رفتم و جز خار نمی دیدم.

این مشکل باغ نیست، مشکل دید من است.

در آغوشت قدم می زدم و چشمانم بسته! 

دستت را به من نشان دادی و فهمیدم، بغلم کرده ای...

با خود گفتم: اگر خوابم نمی آمد، اگر ساعت نبود، اگر نارفیق به من پشت نمی کرد و یار پشت نمی کرد! 

آغوشت را نمی دیدم، 

سپاس. با این که در خانه همه رفتم و نشانی ات را نمی دانستم، و با این که در مشکلات غرق بودم و فکر می کردم بدترین زندگی را دارم تو صلاح من را می دانستی و همان بهترین زندگی بود، و تو مرا پیدا کردی، شاید برای همه اتفاق نیفتد. 

اگر فکر میکنی هر وقت احساس کردی تنها وقت نیاز (مادی) وقت اوست، چاره ای بیندیش، حرس و مال دنیا بی پایان است، تغییر کن و منتظر نیازمندی نباش، که هزار جوان مردند و یک پیر نمرد. 

قانع مباش و

قانع باش

پ.: ببخشید که نمیتونم بیام :)

۱۷ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد ب.س

خواب...

خواب - حس غریب
 یک رنگ بمان حتی... حتی اگر در دنیایی زندگی میکنی که، مردمش برای پر رنگی هزار رنگ می شوند...

... شب است، می دانم، همه خوابند، همه. انقدر خواب ها عمیق است که احساس کم شده، عمیق، هر چه زمان خواب بیشتر می شود، امید به بیداری کم تر می شود. شاید تنها مرگ برای بیداری کافی باشد. وقتی که دیگر دیر است. پس چرا به ساعت های اطرافمان که سال هاست زنگ میزنند توجهی نمی کنیم. چرا در تاریکی نمی خوابیم. چرا روز را زمانی برای تحول نمی دانیم. همه خوابند. اما در خواب بیدرای خود و دیگران را تصور میکنند. شاید مرگ دیر باشد. شاید نگویند خدایش بیامرزد، شاید باید عزیزان بیشتری را از دست بدهیم تا فانی بودن جهان و لذت های دنیوی را حس کنیم. فریاد زدند: بیدار شوید. اما انگار انقدر در خواب غرف شده اند که دیگر اهمیتی به فریاد اطراف نمی دهند، حتی به اندازه صدای حشره ای که شب ها به دنبال فرو کردن زهر خود است. آیا این دو قابل مقایسه اند، این که صدای مخالف و بد خواه را بشنوی و با صدای او بیدار شوی ولی به ندای موافق و خواهان، توجهی نکنی؟! بیدار شو...

دریغــا که بی ما بسی روزگــــار    برویــد گــــل و بشکفد نو بــــهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهـشت     برآید که ما خاک باشیم و خشـت
۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد ب.س