حس غریب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

می کشد مرا

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت  

...

حتی خیال بی تو شدن می کشد مرا

رهنمایم، راه بنما...

۲۱ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۴ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد ب.س

تلنگر

انقدر تلنگر ها زیاد شد

که تبدیل به روال زندگیم شد و...

نفهمیدم...

۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد ب.س

محرم اسرار

درد دل پیش که گویم،

غم دل با که خورم...؟


روم آن جا که مرا

محرم اسرار آن جاست

#سعدی

از گوشه ی بامی که "پراندیم"

پریدیـ.....ـم.

#یا_مقلب_القلوب

۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد ب.س

خوشا

خوشا 

پر کشیدن، 

خوشا رهایی،

خوشا اگر نه رها زیستن، 

مُردن به رهایی!


آه..

این پرنده

در این قفسِ تنگ

نمی‌خواند...!!

#شاملو

کسی جات

نمیاد هر چقدرم تنها بشم...

(آیات ۲۱ تا ۲۵ سوره یونس رو اگه تونستین معنیشو بخونین)


۰۳ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد ب.س