حس غریب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

۱۷ امین ۱۶

ولدی من باب تفعل

۱. این ۲۴ ساعت

توی این ۲۴ ساعت، خدا یه جورایی خواست بهم بفهمونه، دیگه چی میخوای، ببین چقد هواتو داریم، ببین...

با اسم کوچیک صدام زد

فک کن توی یه جماعتی داری میری

یهو یه صدا میاد با یه لحنی میگه : سجاااد؟

یه جوری که انگار نمیشناسه منو.. چه حسی..

دستتاتو حس کردم. نه،

مستقیما لمس کردم...

اعوذ باالله از تعریفایی که مانع ترقیم میشه

آره، ولی نه

دیگه هیچی مانعم نیست.

شعری که #سید گفت یادم اومد دوباره :

قصه این است چه اندازه کبوتر باشی..

۲. توی این ۲۴ ماه 

فقط میتونم بگم مثه مراحل تصفیه آب

نخندین

من دارم گریه میکنم

بدیام رفت، بجاش خوبیا اومد

این خوبیا خدا کنه خوبیایی باشه که مانع نفوذ بدی بشه.

شرمندم

نمیدونم چیکار کنم... 

میدونم..

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

.

در نظر بازی ما عاقلان بی خبرانند...

ماشینیم که کیلومترش صفر شده..

شب قدر..

۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۴۱ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سجاد ب.س

عصر یک جمعه دلگیر...

... جمعه نیست ولی .. هر روز من مثه غروب جمعست...

«این  صدای  تپش  قلبم  نیست

درحسینهء دل سینه زنی ست»

     و این بحر طویل است...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

زمستان ۸۶ / سوم محرم / حمید رضا برقعی

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۱۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد ب.س

ه . -ِ . ء . ی ...

بسم رب العشق ..
وقتی هیچکس نه حرفمو قبول داره نه عملمو، با خودم (مثل همیشه) میگم دنیاست دیگه، اینم اهلش، از هیچکس هیچ انتظاری نباید داشت.
وقتی هیچکس بهم اعتماد نداره ولی به ظاهر همه دارن و یه وقتایی از دهنشون در میره یه چیزایی که اصن شک میکنی که این همونیه که هر شب باهاش صحبت میکردم و دوسش داشتم و دارم ؟
وقتی با سه چهار تا گل فک میکنن به بهشت رسیدن و توقعا پایینه
وقتی مثل همیشه انتظارا یه طرفست
وقتی حرف دل زده نمیشه
وقتی ظاهر باطنو میپوشونه
وقتی به خودم(ت) میگم (ی) : من که کاری نکردم...
وقتی همه فراموشت میکنن
وقتی برام(ون) در عین حالی که مهم نیست دوسم دارن یا نه، برام خیلی مهمه (تناقض همیشگی)
وقتی کسی باهام بد رفتار میکنه، سعی میکنم از دستش ناراحت نشم، چون ۹۹ درصد احتمالم به اشتباه خودمه و این که تقصیر خودمه
وقتی سعی میکنی با رفتارت یه چیزیو بفهمونی بهشون، ولی... 
::: وقتی هیچکدوم از این وقتیا اهمیتی نداره، هر چند که روز به روز دارن بیشتر فرسودم میکنن... ، 
(کاش یه ثانیه از بحثا و پرسش پاسخایی که تو ذهنم بعد از یه درگیری فکری و ناراحتی داشتم رو میتونستم واستون پخش کنم.)
بازم دوست ندارم از کسی گله کنم و واسه همین میگم که همه اینا تقصیر خودمه، از بی انصافیمه، از نامردیم و...

وفتی هیچکس چه به ظاهر چه باطن، نیست (و حتی وقتی هستن) :
یکی هست، که توی هر صفتی تهشه...

یه مدتی میخوام چیزی نگم،
تصمیم گرفتم مثه قدیما ساکت باشم،
هیچ کس نمیفهمه ولی این سکوت با اون سکوت خیلی فرق داره...
* یا حق


پ.ن : شدم مثه پیرمردایی که دوست دارم واقعا نصیحت کنم دوستامو، ولی وقتی خودم بی عملم، کسی باور نمیکنه، حق دارن.
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۴:۰۴ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد ب.س
يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ق.ظ سجاد ب.س
چه کنیم؟

چه کنیم؟

یه هو اومد تو ذهنم، گفتم بگم
خیلی کارای کوچیک رو انجام بدین
به قول دوستی
خیلیا چه جوون چه پیر
آرزشونو که دوباره برگردن و فقط یه بار دیگه بگن الحمد لله...
یه سجده شکر برن
یه بار، فقط یه بار یه صلوات بفرستن.
بعدش به ذهنم این رسید که کاری رو انجام بدیم که اگه از دنیا همین الآن رفتیم،
حسرت نخوریم و نگیم کاش یه سلام بعد نمازم میدادم به جای صحبت یا ...
همیشه یادمون باشه آزاد ترین اونیه که نگه ای کاش..
هر چند که هر چه قدر هم که سعی کنیم بهتیرن کار رو انجام بدیم شاید نشه.
ولی فکر کنین به اینکه چه قدر انسان بزرگ میشه
چند وقتیه درگیره روح بزرگم.
سعی کنیم دلمون رو بزرگ کنیم
همرو توی دلمون جا بدیم و در عین حال هیشکیو راه ندیم
حواسمون باشه
یکی هست
خیلی دوسمون داره
قدر این شرایط که داریم توش زندگیمون رو میکنیم رو بدونیم. به این فک نکنین که من که نمیتونم هیچ جوره شکر کنم. خدا قبول میکنه.
و یادمون باشه، " بدترین شرایط زندگی من و تو،  آرزوی یکی دیگست"
رها باشین
آزاد باشین
ّّسعی کنین همه جا از در محبت وارد بشین (البته محبت بعضی وقتا توی کم محلی و ... است، بعضی وقتا عشق و ابراز علاقه)
۱۳ دی ۹۴ ، ۰۷:۱۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد ب.س

دنیا مخلوق خداست، مخلوق خدا زیباست

یا هو ...
سلام،
میدونم کم کاریم رو میبخشید.
داشتم تو مسیر به این فکر میکردم که چقد خوبه که با این که بقیه تو غمم شریک نمیشن، شایدم نمیتونن بشن یا این که توی شادی ها همراهیم نمیکنن و هیچ وقت قدر انرژی که دارم رو نمیدونن یا شایدم من بلد نیستم بهینه بروز بدم شادیم رو، ولی با این وجود من "سعی میکنم" خودم رو قاطی شادی و غمشون کنم. تقریبا چون گوشه ای از مشکلات و سختی هایی که بقیه باهاش دچارن رو تجربه کردم میتونم خوب درک کنمشون. هرچند هیچ وقت هیچ کس من رو درک نکرد. البته بنظرم خیلی خوبه که ما نمیتونیم همدیگه رو درک کنیم و فقط کلامی میگیم درکت میکنیم. چون اگه میتونستیم همدیگه رو درک کنم هر روز غم ها و غمگین ها تعدادشون زیاد میشن. من واقعا خوش حالم از این که حتی در سخن هم بقیه نمیگن درکت میکنیم، حتی نزدیکترینا. جدا خوشحالم، کنایه هم نمیزنم. 
     کلا خیلی خوشحالم که عشقم واسه خودمه و به کم تر کسی بروز میدم (شایدم اشتباه)، مشکلاتم رو واسه کسی تعریف نمیکنم و با کم تر کسی در میون میذارم اونا رو، چون تنها خدا میتونه همه کار بکنه. میخوام از این به بعد یکم عشقم رو تقویت کنم. عشق به معشوقی که وقتی هیشکی نیست، هست. وقتی هیشکی کمک نمیکنه، کمکم میکنه. اگه کاری انجام میدم و بقیه یک طرفه به مسائل نگاه میکنن و قضاوت میکنن، اون همه جوانب رو میدونه و زود قضاوت نمیکنه.
     خیلی خوشحالم که (یه سالیه) همه دوستام ازم سطحشون بالاتره و خیلی بهتر از منن. توی هر مسئله ای یه عالمه الگو هم سن دارم که میتونم شاگردشون باشم. همیشه بعضی شاگردا هستن که غفلت میکنن، بعضی وقتا هم غیبت :)
#مرسی_که_هستی.
#مرسی_که_هستین...
#زنده_بودن_و_زندگی_کردن_یکی_نیست

۱۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد ب.س