خیلی بده که نفهمی دردت چیه

از این حالت مجهولی که خیلی وقته درگیرشم خیلی میترسم

میترسم چون اثر منفی روم خیلی زیاد گذاشته

مثل کسی که وسط اقیانوس میره زیر آب، دوباره میاد بالا، باز میره زیر آب و دوباره .. ولی معلومه که آخرش غرق میشه، مگه اینکه ...

دقیقا مثل خیلی کارای ما ها که اگه بگن بهمون بذارش کنار، بهانه میتراشیم که ببین چه همه خوبی داره؟

و وقتی میریم تو یه حس و حالی با خودمون میگیم، اه، این بود زندگی؟

اسما توی همه چی خلوص دارم، ولی الآن که میبینم، 

میبینم تو هر چیزی یه ناخالصی به اسمای مختلف ولی فقط برای راضی کردن نفس قاطی دادم و ...

دنباله بهانه بودم که هم اینورو داشته باشم، هم اونور.

غافل از اینکه همه چی اونه... اینور و اونور بازیاییه که ...

آخرش که چی، دارم سر خودمو کلاه میذارم؟

همین حرفارم میزنم که به بقیه بفهمونم من یه درجه پایین تر از بقیم،

خیلیا نمیفهمن و نمیرن، من میفهمم و نمیرم، (هر چند که آخرشم نمیفهمم) ...

سرگرم سختی بیرون شدم و دریغ از یه ذره سختی درونی،

کی میخوام یاد بگیرم ماهی گرفتنو، خدا میدونه

خداییش اگه طرز زندگی کردنم باید این باشه، سنگ از من ارزشش بیشتره،

+ فهمیدین که، خجالت میکشم به خودم بگم #گاو

م.م